به نام الله، پاسدار حرمت خون شهیدان، به نام معبودی که به جز او معبودی نیست و ما تنها او را عبادت میکنیم و به نام خدایی که بازگشت همه به سوی اوست. اوست که زنده میکند، میمیراند و دوباره زنده میکند و به نام خداوندی که با عزیزان و مقربان درگاه خود معامله میکند؛ یعنی با شهدا که جان عزیزشان را میگیرد و در عوض بهشت را میدهد و با درود بیپایان به پیشگاه دوازدهمین اختر فروزان، صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، فرمانده کل جبهههای حق که در موقع جان دادن برادران در نبرد حق علیه باطل، بر سر بالین آنها حاضر میشود و سر آنها را بر روی زانوی خود میگذارد و با درود بیکران بر نایب برحقش، پیر جماران، موسی(علیه السلام) دوران، ابراهیم(علیه السلام) زمان که همه بتهای طاغوت را شکست و اسلام را دوباره زنده کرد. اولاً من کوچکتر از آن هستم که پیامی برای امت قهرمان و شهیدپرور داشته باشم؛ اما به عنوان یک فرد مسلمان، چند کلامی به عرض شما میرسانم: اولاً سلام علیکم، همانطور که شما پدران و مادران و برادران میدانید، جهاد دری از درهای بهشت است و بهترین عمل مؤمن، جهاد در راه خداست و جهاد بر هر فرد مسلمان، واجب است. اینک، ای امت قهرمان بر پا خیزید و به سوی جبههها بشتابید که اسلام و قرآن و دین ما و خون پاک شهدایی که برای یاری دین خدا ریخته شده، نگذارید پایمال شود. برخیزید و امام(قدس سره) را در این روزهای حساس تنها نگذارید که هر روز ما عاشورا است؛ مانند مردم کوفه نباشید که نیستید. همه ما میدانیم که انسان یک جان بیشتر ندارد؛ اما چه بهتر که آن را هم در راه خدا و یاری دین خدا فدا کند.
... موقع تشییع جنازهام نمیخواهم آن بینمازها و آن کسانی که کمتر به نماز اهمیت میدهند، شرکت کنند و چشمان مرا باز بگذارید که آنهایی که غلط فکر میکنند، بدانند که من با چشمی باز و هدفی عالی و با آگاهی کامل که هدف، همان الله بوده، جانم را سپردم و در ضمن، ای خانوادههای شهدا و اسرا و مفقودین، ما عهد و پیمانی که با خدا بسته بودیم و تا آخرین قطره خون و آخرین نفس راه فرزندان شما را ادامه دادیم؛ امیدوارم این امت قهرمان، این راه مقدس را تا انقلاب مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادامه دهند، انشاءالله.
پدر و مادر گرامیام، به خدمت شما سلام عرض میکنم که این آخرین سلام است. اگر خدا خواست و من شهید شدم، ناراحت نباشید؛ میدانم که داغ جوان سخت است؛ اما چه کنم که عاشق معبودی شدهام که بازگشت همه به سوی اوست. نمیدانم با چه زبانی و بیانی از زحمات و حق بزرگی که بر گردنم دارید، قدردانی و تشکر کنم و نمیدانم که چگونه بگویم حلالم کنید؟! چون که ذرهای از آن زحمات که در قبال من کشیدهاید، نتوانستم تلافی کنم؛ اما امیدوارم که به خاطر خدا هم که شده مرا حلال کنید و موقعی که شهید شدم و به آرزوی نهاییام، رسیدم، هیچ ناراحت نباشید؛ زیرا که من امانتی بودم که به شما داده بود و هر وقت که بخواهد، میگیرد. ای پدر و مادر مهربانم، موقعی که خدا خواست و امانت را از شما میگیرد، ناراحت نباشید؛ چون که همه ما به سوی او خواهیم رفت و هیچکس در این دنیا تا ابد زنده نمیماند؛ بلکه باید همه ما از این دنیای فانی برویم و امیدوارم موقعی که من شهید شدم، گریه نکنید. نمیگویم گریه نکنید، گریه کنید؛ اما برای چه کسی؟ برای سر بریده حسین(علیه السلام) که در روز عاشورا بریدند، به دستان بریده و قطع شده ابوالفضل(علیه السلام) و جوانی علیاکبر(علیه السلام)، به گلوی تیرخورده علیاصغر(علیه السلام)، به یتیمی رقیه(علیها السلام) و به دامادی قاسم(علیه السلام) و به اسیری زینب(علیها السلام) گریه کنید. مادرم، همچون زینب(علیها السلام) باش؛ زینبی(علیها السلام) که داغ 72 جوان دید؛ اما صبر کرد و استقامت نمود و پیام خون شهدا را به گوش ملت رساند و اما پیامی به خواهر مهربانم که داغ دو برادر دیده؛ امیدوارم که در صبر و استقامت همچون زینب(علیها السلام) باشی و پیام برادرت را به گوش ملت برسانید و اما از تو یک خواهش دارم که حجابت را به طور احسن و زینب(علیها السلام) گونه رعایت کنی که حجاب تو کوبندهتر از خون شهیدان است ...
شهید علی حسین وروانی، در هشتم فروردینماه سال 1343 در روستای کودزر از توابع شهرستان فراهان و در خانوادهای مذهبی و روستایی، دیده به جهان هستی گشود. در زمان کودکی در کنار پدر و مادری مهربان به آموزش مسائل دینی پرداخت و نماز و قرآنش را که فرا گرفت، با مسجد و جلسات قرآن آشنا شد و هر هفته یک شب را برای آموزش قرآن به جلسه میرفت.
تحصیلاتش را در روستا آغاز کرد و با جدیت و تلاش دوره ابتدایی و راهنمایی را به پایان رساند. جنگ تحمیلی آغاز شده بود و او نیز چون هزاران جوان دلاور ایرانی منتظر فرصتی تا در دفاع از دین و میهنش سهمی داشته باشد لذا با نامنویسی در بسیج و اذن گرفتن از پدر و مادر کولهبار سفر بست و پس از یک دوره آموزشی به عنوان بسیجی گردان امام حسن(علیه السلام) از لشکر 17 علی بن ابیطالب(علیهما السلام) عازم جبهه شد.
او ماهها میهمان کربلای جنوب ایران بود و پس از جانفشانی در صحنه نبرد، در بیست و پنجم اسفندماه سال 1363 در منطقه عملیاتی شرق دجله در حین عملیات بدر بر اثر اصابت ترکش به قلبش به شهادت رسید. پیکر مطهر شهید را در زادگاهش به خاک سپردند.